جدول جو
جدول جو

معنی تپاله زدن - جستجوی لغت در جدول جو

تپاله زدن
(تَ لَ / لِ زَ دَ)
. تپاله بستن. سرشتن تپاله. رجوع به تپاله شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تپانچه زدن
تصویر تپانچه زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ وَ)
که تپاله را سرشد. تپاله زن. رجوع به تپاله شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
تپاله بند. که تپاله را سرشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نغمه سرایی کردن:
سودای زهد خشکم بر باد داده حاصل
مطرب بزن ترانه ساقی بیار باده.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
آتش ز دمم زبانه می زد
شوق از قلمم ترانه می زد.
فیضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
تبخاله افتادن. تبخاله برآوردن. تبخاله دمیدن:
تبخاله زد لبم ز می خضر گوئیا
این آب را به وام ز آتش گرفته است.
صائب (از آنندراج).
رجوع به تبخال و تبخاله و تبخاله افتادن و تبخاله دمیدن و سایر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
باده نوشیدن. می نوشیدن. صراحی کشیدن. شراب خوردن
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سیلی زدن. چک زدن. کشیده زدن. طپانچه زدن:
وز تپانچه زدن این دو رخ زراندودم
آسمانگون شد و اشکم شده چون پروینا.
عروضی.
زنم چندان تپانچه بر سر و روی
که یارب یاربی خیزد ز هر سوی.
نظامی.
تپانچه زد برخ خویش زال و من حیران
بسان رستم وقتی که زخم زد به پسر.
(نقل از انجمن آرا).
- تپانچه بر چراغ زدن، کنایه از خاموش کردن چراغ کسی است:
شد چشم زده بهارباغش
زد باد تپانچه بر چراغش.
نظامی.
رجوع به طپانچه زدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاله زدن
تصویر هاله زدن
هاله افتادن: (تادرنیاید انجم وافلاک درنظر ازدود آه هاله بدورقمرزنم) (علی خراسانی)
فرهنگ لغت هوشیار
ناله کردن فغان کردن: دیگ زند ناله که خون خورده ایم ریگ بریزید که خون کرده ایم. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفال زدن
تصویر تفال زدن
فال گرفتن فال زدن تفال فرمودن تفال زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله زدن
تصویر پیاله زدن
باده نوشیدن می خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپانچه زدن
تصویر تپانچه زدن
سیلی زدن، چک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترانه زدن
تصویر ترانه زدن
((~. زَ دَ))
آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاله زدن
تصویر پیاله زدن
((~. زَ دَ))
باده نوشیدن، می خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
Truss
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
tracer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
สร้างเสา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
kujenga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
direk desteklemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
지지대 만들다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
トラスを作る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
ליצור קשת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
जोड़ना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
membuat penopang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
verstricken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
versterken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
trazar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
irrigidire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
tracionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
支撑
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
wzmacniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
споруджувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
связывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پایه زدن
تصویر پایه زدن
ত্রাস তৈরি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی